آخر ای ظالم خدا از حکیم نزاری قهستانی غزل 987

حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

آخر ای ظالم خدا را یاد کن

1 آخر ای ظالم خدا را یاد کن بنده را بندِ غم آزاد کن

2 یا به مکتوبی روانم تازه‌دار یا به پیغامی دلم را شاد کن

3 گر چه با دست این سخن در گوشِ تو از دو زلفت حلقه‌ای برباد کن

4 آخرم روزی به شیرینی بپرس وآنگهم واله‌تر از فرهاد کن

5 با تو یاری گفته بود از راهِ‌عجز چاره‌ی این کُشته‌ی بی‌داد کن

6 گفته[ای] من از کجا او از کجا هر که را دردی‌ست گو فریاد کن

7 یا طمع بگسل نزاری از وصال یا دلی از آهن و فولاد کن

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر