1 دیشب هوس دل غمینم بگرفت و اندیشۀ یار نازنینم بگرفت
2 گفتم بروم بر پی دل تا آنجا اشکم بد و ید و آستینم بگرفت
1 خود ترا عادت دلداری نیست کار تو جز که دل آزاری نیست
2 چشم تو تا که چنین ریزد خون هیچ باکیش ز بیماری نیست
1 خبر گل بچمن می آرند مژده جان وی تن می آرند
2 نقش بندان ربیعی آبی با رخ کار چمن می آرند
1 دوش با من نگار من آن کرد که بصد سال عذر نتوان کرد
2 زلف بر بند خود بدستم داد حلّ آن مشکلاتم آسان کرد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به