1 دیشب دل من خیال تو مهمان داشت بر خوان تکلف جگری بریان داشت
2 از آب دو دیده شربتی پیش آورد بیچاره خجل گشت ولیکن آن داشت
1 زان پیش که دل ز جان برآید جان از تن ناتوان برآید
2 بنمای جمال، تا دهم جان کان سود بر این زیان برآید
1 شوری ز شراب خانه برخاست برخاست غریوی از چپ و راست
2 تا چشم بتم چه فتنه انگیخت؟ کز هر طرفی هزار غوغاست
1 ناگه بت من مست به بازار برآمد شور از سر بازار به یکبار برآمد
2 مانا به کرشمه سوی او باز نظر کرد کین شور و شغب از سر بازار برآمد