1 کمند زلف گرد چهره یار تو گویی خفته بر گنجی سیه مار
2 حذر کن فایز از این زلف و گردن که هر تاری از آن ماریست خونخوار
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 به رویش زلف اندر پیچ و تابست همان این اضطراب از التهابست
2 از آن فایز سیه فام است زلفش که دایم در جوار آفتابست
1 بتا از کجرویهایت شکایت ولی با کس نگویم این حکایت
2 اگر در کلبه فایز نهی گام کنم جانم نثار خاک پایت
1 بتا در گوش، گوش آویز داری لب میگون شکّرریز داری
2 بشارت میدهد این دل به فایز دلی در سینه مهرانگیز داری
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به