1 زین چمن گر لاله ذوق از تاج شاهی می برد غنچه سر در جیب خویش از بی کلاهی می برد
2 حاصل کردار خود دارد به دامن هرکه هست می رود برق و ز خرمن رنگ کاهی می برد
3 کاش بخت تیره از سر سایه بردارد مرا برق ره بر خرمن من زین سیاهی می برد
4 رهرو عشق تو آسایش چه می داند که چیست پای در آب از برای خار ماهی می برد
5 پاک نتواند کند کین مرا زان دل سلیم آب چشم من که از مژگان سیاهی می برد