1 لعلش که دو صد گنج نهانی دارد منشور بقای جاودانی دارد
2 زان بر لب او سبزه دمیده است که او سرچشمهٔ آب زندگانی دارد
1 «اوحد» دیدی که هرچ دیدی هیچ است وآن جمله که گفتی و شنیدی هیچ است
2 در گرد جهان بسی دویدی هیچ است و این نیز که در گوشه خزیدی هیچ است
1 بر حرف دم از دل چو نقط میافتد افسوس که خواجه در غلط میافتد
2 آن کس که اشارت دل ما با اوست معنی است و خواجه نقش خط میافتد
1 آن کس که بنا نهاد این ایوان را و این طاق روان گنبد گردان را
2 انگشت شکر در دهن کس ننهاد تا باز نکرد زهر قاتل آن را