لعل میگون تو تا غارتگر از جویای تبریزی غزل 332

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

لعل میگون تو تا غارتگر هوش من است

1 لعل میگون تو تا غارتگر هوش من است چشم مخمور بتان خواب فراموش من است

2 آفتاب من بیا کز شوق هم آغوشی ات چون مه نو آنچه از من مانده آغوش من است

3 نالهٔ حیرت نصیبان را زبان دیگر است شور صد محشر نهان در وضع خاموش من است

4 در ره فخریه پر بالا دوی محمود نیست ورنه گردون از مه نو حلقه در گوش من است

5 از نگاه گرم خود ترسم شود چون شمع آب بسکه نور شرم با شوخ قدح نوش من است

6 با شنیدن صلح از گفتن کنند اهل کمال غنچه بودم گل شدم جویا دهن گوش من است

عکس نوشته
کامنت
comment