لعل لبت به لطف حکایت نمی‌کند از جامی غزل 307

لعل لبت به لطف حکایت نمی‌کند

1 لعل لبت به لطف حکایت نمی‌کند چشم خوشت نظر به عنایت نمی‌کند

2 صد بار بیش پیش تو گفتیم درد دل دردا که در دل تو سرایت نمی‌کند

3 دل با سگ تو شرح دهد قصه رقیب از دوستان به غیر شکایت نمی‌کند

4 با شیخ خرقه پوش چه کارم که کار من جز پیر می‌فروش کفایت نمی‌کند

5 از لوح فهم واعظ خوش‌لهجه محو به هر نکته کز لب تو روایت نمی‌کند

6 معشوق را رعایت عاشق خوش است لیک یار من این طریقه رعایت نمی‌کند

7 جامی ببند لب که حریف سخن‌نیوش ادراک رمز و فهم کنایت نمی‌کند

عکس نوشته
کامنت
comment