لعل تو رد شکست من زمزمه از محتشم کاشانی غزل 229

محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

لعل تو رد شکست من زمزمه بس نمی‌کند

1 لعل تو رد شکست من زمزمه بس نمی‌کند آن چه تو دوست میکنی دشمن کس نمی‌کند

2 از سخن حریف سوز آن چه تو آتشین زبان با من خسته میکنی شعله به خس نمی‌کند

3 راحله از درت روان کردم و این دل طپان می‌کند امشب از فغان آن چه جرس نمی‌کند

4 از خم زلف بعد ازین جا منما به مرغ دل مرغ قفس شکن دگر میل قفس نمی‌کند

5 مرغ دلی که می‌جهد خاصه ز دام حیله‌ای دانه اگر ز در بود باز هوس نمی‌کند

6 محتشم از کمند شد خسته چنان که چون توئی می‌رود از قفا و او روی به پس نمی‌کند

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر