1 لعل لب او که درج گوهر باشد در وی چو زبان نهی نه در خور باشد
2 گر خرد نیامد لب او عیبی نیست یا قوت بزرگ قیمتی تر باشد
1 نگار دل سیاهم لاله رنگیست چو غنچه بسته طبعی، چشم تنگیست
2 چو بیماریست چشم نا توانش که بر دوشش ز غمزه نیم لنگیست
1 در عشق تو دل بجان همی کوشد عاجز شد و همچنان همی کوشد
2 در سنبل تا بهار می پیچد با نرگس دلستان همی کوشد
1 یا رب! این بچّۀ ترکان چه ز ما می خواهند؟ که همیشه دل ما را ببلا می خواهند
2 زلف پر چین ز چه بر زیر کله می شکنند؟ گر نه مان بسته ترا ز چین قبا می خواهند