1 لعل لب او که درج گوهر باشد در وی چو زبان نهی نه در خور باشد
2 گر خرد نیامد لب او عیبی نیست یا قوت بزرگ قیمتی تر باشد
1 تا تنگ دلم جای تو خوش پسرست الحق ز خوشی دلم چو تنگ شکرست
2 جانا چو شکر ز تنگت ارنا گزرست دردست من آی کز دلم تنگ ترست
1 نام تو برم زبان بیاساید یاد تو کنم روان بیاساید
2 در بر گیرم ترا سرا پایم تا مغز در استخوان بیاساید
1 خبر گل بچمن می آرند مژده جان وی تن می آرند
2 نقش بندان ربیعی آبی با رخ کار چمن می آرند