1 لبت کوثر، قدت طوبی، رخت حور به غیر از تو بهشتم نیست منظور
2 بهل فایز دمی پیشت نشیند مکن چون آدمم از جنتت دور
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 بتا از کجرویهایت شکایت ولی با کس نگویم این حکایت
2 اگر در کلبه فایز نهی گام کنم جانم نثار خاک پایت
1 به رویش زلف اندر پیچ و تابست همان این اضطراب از التهابست
2 از آن فایز سیه فام است زلفش که دایم در جوار آفتابست
1 بتا در گوش، گوش آویز داری لب میگون شکّرریز داری
2 بشارت میدهد این دل به فایز دلی در سینه مهرانگیز داری
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به