1 لا نتوان به زلفش آرمیدن از این زنجیر بهتر پا کشیدن
2 تو ای فایز مکن بازی به زلفش که این مار آخرت خواهد گزیدن
1 اسیرم کرده چشم مستت ای دوست قتیلم کرده تیر شستت ای دوست
2 خوشا فایز رود اندر گدایی ولی دستش بود در دستت ای دوست
1 دلم در گوشه چشمش مکین است نشسته تا ابد منزل گزین است
2 دل فایز گرفته خوش مقامی بلی خوشدل دل کوثر نشین است
1 نه هر ویروانه دل ماوای عشقست نه هر سینه که بینی جای عشقست
2 دلی همچون دل فایز بباید که او اندر خور سودای عشقست