گل شد حریم کویت از اشک لاله گونم از جامی غزل 611

گل شد حریم کویت از اشک لاله گونم

1 گل شد حریم کویت از اشک لاله گونم باشد هنوز تشنه خاک درت به خونم

2 از بار دل تن من آمد چو کوه ور نی در موج خیز گریه مشکل بود سکونم

3 زد از حباب خیمه گرد من آب دیده من با تن کم از مو آن خیمه را ستونم

4 چاکم چو در دل افتد سوزن چه سود و رشته کین سوزد آن گدازد از آتش درونم

5 گر تارهای مویم بر تن شود سلاسل نتوان کشید بیرون از ورطه جنونم

6 ناصح چراغ عیشم شد کشته از دم تو تا کی به ترک خوبان بر سر دمی فسونم

7 می پرسیم که جامی با درد عشق چونی من بی خودم چه دانم هم خود ببین که چونم

عکس نوشته
کامنت
comment