1 کردست مرا بی سر و بی سامان بخت یارب که مباد هیچکس ویران بخت
2 من زار همی گریم و خوش می گویم ای همنفسان دریغ آن سلطان بخت
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 در باغ گل نماند و برفت از دیار ما خوش بود هفته ای دو سه گل در کنار ما
2 هر چند گل به حسن بسی لاف می زند کی دارد او طراوت روی نگار ما
1 گر آیی تنگ یک شب در بر ما فدای پای جانان این سر ما
2 چه دولت باشد آن یارب که ناگاه درآیی همچو سروی از در ما
1 صبر می باید دلا در کارها با تو گفتم این حکایت بارها
2 در ره عشق و بیابان فراق صبر می باید تو را خروارها
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **