1 کرد از دل صافی برت این آب درنگ تا دست تو بوسد چو بدو یازی چنگ
2 اکنون که نشان کژروی دیدی ازو بگذاشتهای که میزند بر سر سنگ
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 گر وصل آن نگار میسر شود مرا از عمر باک نیست، که در سر شود مرا
2 تسخیر روی او به دعا میکند دلم تا آفتاب و ماه مسخر شود مرا
1 جنبیدن این پرده دل افروز گواهیست کندر پس این پرده پر از عربده ماهیست
2 بر صورت این پرده بزرگان شده حیران وین خرده ندانسته که: در پرده چه شاهیست؟
1 زان دوست که غمگینم، غمخوار کنش، یارب دشمن که نمیخواهد، همخوار کنش، یارب
2 اندر دل سخت او کین پر شد و مِهر اندک آن مهر که اندک شد، بسیار کنش، یارب
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **