کردی ز راندگان در خود شماره ام از جامی غزل 363

کردی ز راندگان در خود شماره ام

1 کردی ز راندگان در خود شماره ام در کوی تو نه سگ نه گدایم چه کاره ام

2 روزی نشد ز سیر سرشکم لقای تو خالیست از فروغ سعادت ستاره ام

3 گر در میان بزم خودم جا نمی دهی بگذار چون نظارگیان برکناره ام

4 کشتن چه احتیاج چو خواهی هلاک من تاراج جان بس است ز تو یک نظاره ام

5 باید بر آرزوی منت حجتی درست بین جیب چاک چاک و دل پاره پاره ام

6 می گفت شب عروس سپهرم که جامیا زیور ز در نظم تو یابد هماره ام

7 گر بگسلند عقد ثریا مرا ز گوش درهای شاهوار تو بس گوشواره ام

عکس نوشته
کامنت
comment