-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 پاک دینی کرد از نوری سؤال گفت ره چون خیزد از ما تا وصال
2 گفت ما را هر دو دریا نار و نور میبباید رفت راه دور دور
3 چون کنی این هفت دریا باز پس ماهیی جذبت کند در یک نفس
4 ماهیی کز سینه چون دم برکشید اولین و آخرین را درکشید
5 هست حوتی نه سرش پیدا نه پای درمیان بحر استغناش جای
6 چون نهنگ آسا دو عالم درکشد خلق را کلی به یک دم درکشد