1 خود کرد به لطف اگرچه اول رامم زود از نظر افکند بت خودکامم
2 خوی فلک است دلبرم را که چو مهر برداشت صباح و بر زمین زد شامم
1 فسون نالهام شب بسته خواب پاسبانش را که با هر سر نباشد آشنایی آسمانش را
2 ز چاک سینهام دل میکند نظاره زلفش چو مرغی کز قفس بیند به حسرت آشیانش را
1 جز وصال او دلم هرگز تمنایی نداشت غیر سودایش دل شوریده سودایی نداشت
2 عمرها شد ساغر نرگس چو جام ما تهیست مجلسآرای چمن هم دُرد مینایی نداشت
1 چند سوزد برق غم مشتی خس و خاشاک را آتشی خواهم که سوزد خرمن افلاک را
2 چشم ما پاک است چون خورشید از آلودگی دامن پاکی بود شایسته چشم پاک را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به