1 پدر کردی نصیحت مر پسر را که زنهار از کسی چیزی نخواهی
2 و گر روزی چنان افتد که خواهی ز مردی خواه اگر چیزی بخواهی
1 نامد الحق اینچنین فیروز کآمد شهریار رستم از مازندران وز هفت خوان اسفندیار
2 آتش قهرش چو خاک راه کرده پایمال دشمنان باد پیما را به تیغ آبدار
1 مرا چو یاد خراسان گذر کند بضمیر ز خون دیده کنم همچو لاله برگ زریر
2 چنانم آتش دل بر فلک زبانه زند که یک شرر بود از شعله هاش چرخ اثیر
1 کار ملک و دین بحمدالله نظام از سرگرفت مصطفی بطحا گشاد و مرتضی خیبر گرفت
2 رایت منصور شاه از عون یزدان هر زمان لشکری دیگر شکست و کشوری دیگر گرفت