1 کرد از ره راست چون رسولت آگاه این ره مگذار و عیش کن خاطرخواه
2 صحرای فراخ شرع افتاده به پیش بر راهروان تنگ چرا سازی راه؟
1 مشتاق جمال را چه بیگاه و چه گاه پیوسته بود بر مژه، چون شمع، نگاه
2 بشتاب که از خیال رویت دارم یک چشم به نظاره و یک چشم به راه
1 خوشدل کند خیال تو هجرانکشیده را آتش گل است دیده گلشنندیده را
2 تا آب دیده خون نشود بر زمین مریز در شیشه واگذار می نارسیده را
1 دلبستگی نماند به وارستگی مرا وارستگی مباد ز دلبستگی مرا
2 آسودگی به شربت مرگم علاج کرد دشمن طبیب گشت درین خستگی مرا
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به