- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کرد شاگردی سؤال از اوستاد کز بهشت آدم چرا بیرون فتاد
2 گفت بود آدم همی عالی گهر چون به فردوسی فرو آورد سر
3 هاتفی برداشت آوازی بلند کای بهشتت کرده از صد گونه بند
4 هرک در هر دو جهان بیرون ما سر فرو آرد به چیزی دون ما
5 ما زوال آریم بر وی هرچ هست زانک نتوان زد به غیر دوست دست
6 جای باشد پیش جانان صد هزار جای بیجانان کجا آید به کار
7 هرک جز جانان به چیزی زنده شد گر همه آدم بود افکنده شد
8 اهل جنت را چنین آمد خبر کاولین چیزی دهند آنجا جگر
9 اهل جنت چون نباشد اهل راز زان جگر خوردن ز سرگیرند باز