1 کوفیان گفتند«عباس آمد از بهر ستیز ما نداریم دست جنگ او مگر پای گریز
2 ای پیاده بر زمین افکن تو این تیر و کمان وای سوار عباس آمد جوشن و مغفر بریز
3 این غضنفر مر هژبر افکن که شبل حیدر است ز او بیندیشید کامد شیر با شمشیر تیز»
4 ... ...
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 اگر دوران دهد بر بادم ای دوست وگر هجران کند بنیادم ای دوست
2 مکن باور که فایز چشم و زلفش رود از خاطر و از یادم ای دوست
1 رخ تو کعبه و محراب ابروت صفا و مروه این چشمان جادوت
2 طواف کوی حسنت حج فایز حجر آن خال باشد کوست برروت
1 بتا از کجرویهایت شکایت ولی با کس نگویم این حکایت
2 اگر در کلبه فایز نهی گام کنم جانم نثار خاک پایت
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به