1 کوفیان گفتند«عباس آمد از بهر ستیز ما نداریم دست جنگ او مگر پای گریز
2 ای پیاده بر زمین افکن تو این تیر و کمان وای سوار عباس آمد جوشن و مغفر بریز
3 این غضنفر مر هژبر افکن که شبل حیدر است ز او بیندیشید کامد شیر با شمشیر تیز»
4 ... ...
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 به زیر پرده آن روی دلآرا بود چون شمع در فانوس پیدا
2 دل فایز چو پروانه به دورش مدامش سوختن باشد تمنا
1 بهار آمد زمین فیروزهگون شد به عزم سیر، دلدارم برون شد
2 به گلچیدن درآمد یار فایز همه گلها ز خجلت سرنگون شد
1 نه هر ویروانه دل ماوای عشقست نه هر سینه که بینی جای عشقست
2 دلی همچون دل فایز بباید که او اندر خور سودای عشقست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به