1 کو ساقی، تا ره مروت سپرد یک جام می آرد، غم ما را ببرد
2 زاهد چه مذاق خیره ای داشته است نزدیک شده دختر رز را بخورد
1 آیینه کجا دیده ست، رخسار چو ماهش را با سرمه چه آمیزش، مژگان سیاهش را
2 گاهی نظری از لطف می کرد به سوی من بخت سیهم رم داد آهوی نگاهش را
1 نظاره ی تو ز بس دلفریب افتاده ست شکست در صف صبر و شکیب افتاده ست
2 به حیرتم که ازین مشت پر چه می خواهد؟ چه باغبان ز پی عندلیب افتاده ست؟
1 چند نالم، دل ز طبع ناله پردازم گرفت در قفای سرمه از فریاد، آوازم گرفت
2 همچو مرغ رشته بر پا می گذشتم زین چمن هر خس و خاری سر راهی به پروازم گرفت