سگ کویش به من دربند باری از کمال خجندی غزل 182

کمال خجندی

آثار کمال خجندی

کمال خجندی

سگ کویش به من دربند باری است

1 سگ کویش به من دربند باری است عزیزی را سر و سودای خواری است

2 مرا هست از سگش هم چشم باری گدا را آرزوی شهر یاری است

3 چو آید در حریم دل خیالش بر آن در کار دیده برده داری است

4 لبش خواهم سپرد اکنون به دندان که راه و رسم عاشق جان سپاری است

5 به پای سرو و گل از لطف سیرت هنوز آب روان در شرمساری است

6 اگر صد پیرهن در گل بپوشند به دور روی نو از حسن عاری است

7 کمال ار سر در آرد با نو آن زلف مخور بازی که آن از شانه کاری است

عکس نوشته
کامنت
comment