- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سگ کویش به من دربند باری است عزیزی را سر و سودای خواری است
2 مرا هست از سگش هم چشم باری گدا را آرزوی شهر یاری است
3 چو آید در حریم دل خیالش بر آن در کار دیده برده داری است
4 لبش خواهم سپرد اکنون به دندان که راه و رسم عاشق جان سپاری است
5 به پای سرو و گل از لطف سیرت هنوز آب روان در شرمساری است
6 اگر صد پیرهن در گل بپوشند به دور روی نو از حسن عاری است
7 کمال ار سر در آرد با نو آن زلف مخور بازی که آن از شانه کاری است