- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کو عشق کاز شمایل عقلم جنون چکد از گریه نوش ریزد و از خنده خون چکد
2 لب تشنگی ز ریشهٔ چشمم کشد برون آن قطره های خون که ز ریش درون چکد
3 خوش دل بدانم ار بچکد خون دل ز چشم دل خون خویش می خورد، از دیده خون چکد
4 دل نیست این درد فشان است و خون چکان دردی ز درد جوشد و خونی ز خون چکد
5 عرفی نگویمت بچکان خون دل ز چشم گر ننگ صبر نیست بهل تا برون چکد