کو بهاران تا برآید از از جویای تبریزی غزل 1001

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

کو بهاران تا برآید از کمین ابرسیاه

1 کو بهاران تا برآید از کمین ابرسیاه این قلمرو را کشد زیر نگین ابرسیاه

2 تخم حسرت ریزد از هر اشک مژگان ترم گویی از دریای دل برخاست این ابرسیاه

3 مایه بر می دارد از خاک سرشک آلوده ام سینه می مالد از آنرو بر زمین ابرسیاه

4 هر نفس می ریزد زمژگان ترم سیل سرشک دارد آری گریه را در آستین ابرسیاه

5 لشکر دی را به زور تیربارانی شکست در بهاران جون برآید از کمین ابرسیاه

6 کشتیش جویا قدر گردید با چشم ترم سایه وش افتاد آخر بر زمین ابرسیاه

عکس نوشته
کامنت
comment