- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کو فنا تا زخمها شمشیر بر مرهم نهند بیخودی و هوشمندی سر به پای هم نهند
2 عمر فرصت کوته است و دست یغمایی دراز تنگچشمان را بگو تا برگ عشرت کم نهند
3 گر فشانم دُرد دَردی بر دل آسودگان تهمت بیداری صد شور از ماتم نهند
4 اشکریزان ترا نازم که از لخت جگر یک چمن گل در کنار قطرهٔ شبنم نهند
5 رحمتش در فعل داروخانه را خندان کند زخمها را تا به چاک جامهها مرهم نهند
6 اهل دل عرفی اگر یابند فرمان طرب قصر شادی را بنا هم در زمین غم نهند