-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 داند آنکس که ز دیدار تو برخوردار است که خرابات و حرم غیر در و دیوار است
2 ای که در طور ز بیحوصلگی مدهوشی دیده بگشای که عالم همگی دیدار است
3 همه پامال تو شد خواه سرو خواهی جان وآنچه در دست من از توست همین پندار است
4 از تو ناقوس بدست من مست است که هست و ز تو طرفی که ببستیم همین زنار است
5 برخور از باغچهٔ حسن که نشکفته، هنوز گل رسوایی ما از چمن دیدار است
6 باور از مات نیاید به لب بام در آی تا ببینی که چه شور از تو درین بازار است
7 دو جهان بر سر دل باخت رضی منفعل است که فزایند بر آن بار گر این بازار است