- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مطلع انوار حسن است آن رخ چون آفتاب مطلعی گفتم بدین خوبی که می گوید جواب
2 باتو چون زلفت چه خوش باشد شب آوردن به روز کاشکی این دولت بیدار میدیدم به خواب
3 گو دل ریشم بجوئید آن در چشم از راه لطف زانکه بر مستان بسی حق نمک دارد کباب
4 در میان دیده و دیدار جان افزای دوست چند مانع میشوی بارب برافتی ای نقاب
5 چشمم ار خاک درت جوید فکن در دامنش مردمان گویند نیکونی کن و افکن در آب
6 ای امام آن ابروان گر در نماز آری به چشم بعد ازین محراب را چون چشم او بینی به خواب
7 گفتمش در عشق رویت فتونی دارد کمال قصه پروانه فردا باز پرسند از چراغ
8 در چکان بعنی جوایی گونه بر وجه عتاب گفت نی ای روشنی والله اعلم بالصواب