1 گره، ز ابروی مسکین نواز وا نکنی که چشم آینه را کاسه ی گدا نکنی
2 اگر چه کاسه به دستم، گدای میکده ام مرا غلط به گدایان پارسا نکنی
3 غمت به وادی دل، شد گران رکاب حزین عنان گریهٔ مستانه را رها نکنی
1 ای نگاهت به صید دل، بازی مژه ها جمله در سنان بازی
2 هر چه دل می بری به عشوه و ناز بی نیازا، نباز در بازی
1 از چاره عاجزم مژه اشکبار را ساکن چه سان کنم؟ رگ ابر بهار را
2 نتوان ستردن از دل خون گشته داغ عشق ناخن عبث مزن، جگر لاله زار را
1 مژده یاران که ازین منزل ویران رفتم رستم از جسم گران، از پی جانان رفتم
2 ای هزاران هوادار نفیری بزنید جستم از قید قفس، سوی گلستان رفتم