1 گره، ز ابروی مسکین نواز وا نکنی که چشم آینه را کاسه ی گدا نکنی
2 اگر چه کاسه به دستم، گدای میکده ام مرا غلط به گدایان پارسا نکنی
3 غمت به وادی دل، شد گران رکاب حزین عنان گریهٔ مستانه را رها نکنی
1 شتابان از جهان چون برق رفتن خوش بود ما را که از داغ عزیزان نعل بر آتش بود ما را
2 گریبان را به دست عقل دادن نیست دانایی درین وادی جنونی تا گریبانکش بود ما را
1 لازم بود مکان طربناک، شیشه را کردم نهفته، در بغل تاک، شیشه را
2 حکم خرد به میکده جاری نمی شود اینجا ز محتسب نبود باک، شیشه را
1 در زیر لب آوازه شکستیم فغان را گوشی بنما تا بگشاییم زبان را
2 شد سامعه ها چشمهٔ سیماب، گشاید دیگر صدف ما به چه امّید دهان را؟