1 کنشت و مسجد و بتخانه و دیر جز این مشت گلی پیدا نکردی
2 ز حکم غیر نتوان جز بدل رست تو ای غافل دلی پیدا نکردی
1 خواجه ئی نیست که چون بنده پرستارش نیست بنده ئی نیست که چون خواجه خریدارش نیست
2 گرچه از طور و کلیم است بیان واعظ تاب آن جلوه به آئینه گفتارش نیست
1 در جهان کیف و کم گردید عقل پی به منزل برد از توحید عقل
2 ورنه این بیچاره را منزل کجاست کشتی ادراک را ساحل کجاست
1 بجان من که جان نقش تن انگیخت هوای جلوه این گل را دو رو کرد
2 هزاران شیوه دارد جان بیتاب بدن گردد چو با یک شیوه خو کرد
1 مثل آئینه مشو محو جمال دگران از دل و دیده فرو شوی خیال دگران
2 آتش از ناله مرغان حرم گیر و بسوز آشیانی که نهادی به نهال دگران