1 کنشت و مسجد و بتخانه و دیر جز این مشت گلی پیدا نکردی
2 ز حکم غیر نتوان جز بدل رست تو ای غافل دلی پیدا نکردی
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 جهان مشت گل و دل حاصل اوست همین یک قطرهٔ خون مشکل اوست
2 نگاه ما دو بین افتاد ورنه جهان هر کسی اندر دل اوست
1 سر حق تیر از لب سوفار گفت تیغ را در گرمی پیکار گفت
2 ای پریها جوهر اندر قاف تو ذوالفقار حیدر از اسلاف تو
1 در شریعت معنی دیگر مجو غیر ضو در باطن گوهر مجو
2 این گهر را خود خدا گوهر گر است ظاهرش گوهر بطونش گوهر است
1 مثل آئینه مشو محو جمال دگران از دل و دیده فرو شوی خیال دگران
2 آتش از ناله مرغان حرم گیر و بسوز آشیانی که نهادی به نهال دگران
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به