- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 پادشاها مهد عالی میرود سوی شکار لیکن اسباب شدن ما را مهیا هیچ نیست
2 خیمه و اسب است و زین جامه اسباب سفر جز دو اسب لاغری با بنده زینها هیچ نیست
3 نوکرانی نیز نیکو دارم اما هیچ یک بر سرش دستار بر تن جبه در پا هیچ نیست
4 لاجرم از گفت و گوی نوکران در خانهام جز حدیث سرد و تشنیع و تقاضا هیچ نیست
5 زیر و بالا چون مگوید مردکی کش روز و شب جز زمین و آسمان در زیر و بالا هیچ نیست
6 هم عفا الله قرض خواهم کودم فردای من میخورد با آنکه میداند که فردا هیچ نیست
7 وجه مرسومی که سلطانم معین کرده بود جو به جو مستغرق است و حالا هیچ نیست
8 آن محقر چون دهان شاهدان آوازهای داشت اما چون نظر کردیم پیدا هیچ نیست