شاه خوبانی و ترکان خطا هندوی تو از جامی غزل 804

شاه خوبانی و ترکان خطا هندوی تو

1 شاه خوبانی و ترکان خطا هندوی تو سرکشان را طوق گردن حلقه گیسوی تو

2 تا تو رفتی آفتاب از زر همی تابد طناب تا زند این خیمه فیروزه در اردوی تو

3 مدعی گیرم که چون آیینه رویین تن شود کی تواند کایستد یک لحظه رو در روی تو

4 مه که بر شکل کمان زر برآید گاه گاه میل آن دارد که خود را جا کند پهلوی تو

5 پر دعا دارم دلی تعویذوار آن دست کو کز رگ جان بندم این تعویذ بر بازوی تو

6 قتل عاشق را چه بر ساعد نهی رنج کمان یک کرشمه بس بود از گوشه ابروی تو

7 بنده جامی پای تا سر شوق شد بادا قبول نامه شوقی که آرد باد ناگه سوی تو

عکس نوشته
کامنت
comment