- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بکمند تابدارت که مهست در خم او به بنفشه عذارت که گلست همدم او
2 بدو چشم اهوانش که دو مست شیر گیرند که توان گرفت و نتوان کم جان خود کم او
3 من و درد عشق جانان ز کسی دوا نجویم بهزار شادمانی ندهم دمی غم او
4 عرق سمن نسیمش که فراز لاله بینی ز گل چمن نگوئی و ز زلف شبنم او
5 بدو جزع آبدارم گهر آورند بیرون لب چون نگین لعلش دهن چو خاتم او
6 دل ریش بنده ایرا بنوازشی دوا کن که بلب رسید جانم بامید مرهم او
7 پسر یمین چگوید که ره جنون نپوید چو فتاد در سلاسل ز دو زلف پر خم او