بکمند تابدارت که از ابن یمین فریومدی غزل 253

ابن یمین فریومدی

آثار ابن یمین فریومدی

ابن یمین فریومدی

بکمند تابدارت که مهست در خم او

1 بکمند تابدارت که مهست در خم او به بنفشه عذارت که گلست همدم او

2 بدو چشم اهوانش که دو مست شیر گیرند که توان گرفت و نتوان کم جان خود کم او

3 من و درد عشق جانان ز کسی دوا نجویم بهزار شادمانی ندهم دمی غم او

4 عرق سمن نسیمش که فراز لاله بینی ز گل چمن نگوئی و ز زلف شبنم او

5 بدو جزع آبدارم گهر آورند بیرون لب چون نگین لعلش دهن چو خاتم او

6 دل ریش بنده ایرا بنوازشی دوا کن که بلب رسید جانم بامید مرهم او

7 پسر یمین چگوید که ره جنون نپوید چو فتاد در سلاسل ز دو زلف پر خم او

عکس نوشته
کامنت
comment