- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
خواجه بوالفتوح عیاضی گفت از خواجه حسین عباد ویشی، شنیدم که گفت در نشابور در مجلس شیخ بودم مرا اندیشۀ والده و سرخس به خاطر آمد، شیخ در حال روی بمن کرد و گفت: ,
2 لِتَعْجَلْعَلی اُمٍّ عَلَیْکَ حَفِیَّة تَنُوحُ وَ تَبْکِی مِنْفراقِکَ دائِباً
من از مجلس، بیرون آمدم و روی به سرخس نهادم، والده را در بیماری وفات یافتم، تنگ درآمده، من برسیدم و او را دریافتم، دیگر روز او را وفات رسید. دانستم که آنچ شیخ فرموده بود، سبب آن تعجیل بوده است. ,