- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خرم آن کس که برد پی به ره هیچ کسی تا درین ره ننهی پای به جایی نرسی
2 هرچه جز شستن دست هوس از حاصل خویش باشد اینجا همه بی حاصلی و بوالهوسی
3 تا بری عهد به سر نسبت از آدم بگسل عهد الله الی آدم عهدا فنسی
4 کم زن از وصل ریاحین نفس ای مرغ قفس که تماشاگر بستان ز شکاف قفسی
5 گرچه از محمل لیلی نرسد بانگ درای شادم از قافله او به مقام جرسی
6 آید از نور رخت زمزمه نارکلیم یعلم الله که تو از شعله آن مقتبسی
7 نیست جز حکم تو در کشور ما حکم دگر شغل تو روز بود شحنگی و شب عسسی
8 تا لب جام شد آلوده ز شهد لب تو می زند مرغ دلم پر به هوای مگسی
9 زنده شد جامی از انفاس خوشت جان سخن شاید ار نام برآری به مسیحا نفسی