1 باغبان خُلد از گلزار ما گل میبرد همچو تخم گل به تحفه تخم بلبل میبرد
2 موج نگذارد کسی نزدیک این دریا رود ابر اگر آبی برد، از چشمهٔ پل میبرد
3 او تغافل میکند، من هم تغافل میکنم صرفهای پندارد از من در تغافل میبرد
4 ای کبوتر، محرم راز محبت نیستی نامهٔ ما را به سوی یار، بلبل میبرد
5 این غبار خاطری کز هند من دارم سلیم آبروی گلشن کشمیر و کابل میبرد