- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خسروا داشت سخایی تو مرا پار چنانک کآن نیارست زدن لاف ز هستی من
2 آسمان با همه تعظیم و بلندی کوراست می زد از روی تواضع دم پستی با من
3 تا تو برداشتی اکنون ز سرم دست کرم می زند از سر کین تیغ دودستی با من
4 یادمی آر از آن شب که رهی را گفتی عمر باقی بنشین خوش چو نشستی با من
5 وین شب آن بود که در سر هوس نردت بود نرد من بردم و عمدا تو شکستی با من
6 الف مصر سحرگاه رسید از کرمت هم بدان وعده و میعاد که بستی با من
7 غایت مکرمت این بود و حقیقت که نکرد کرم رایج تو عشوه پرستی با من
8 یارب امسال چه تدبیر کنم گر چون پار شه نبازد ندبی نرد به مستی با من