- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خسرو زرین سپر دوش شد اندر کمان تافت چو نیم آینه جرم مه از قیروان
2 بود سیه شش جهات همچو ز آب آینه سرخ بر آم د دو قطب همچو زآتش سنان
3 دست فلک زان نهاد آینه بر طاق قوس کز یرقان دید پر، چشم عروس خزان
4 طاق پل اکنون و آب آینه دان در غلاف شهپر طاوس و برف آینه در پرنیان
5 تو ز کمان شد به شکل آینه گون برگ سبز تا سپر زرنگار حربه کشید از کمان
6 آینه دستی است شاخ پنجه بریده زبن شعبده کاری است چرخ بیضه نما از دخان
7 برف که زال زرست غنچه جوان روی ازوست ز آهک فرتوت دان کاینه ماند جوان
8 کار بهار و خزان بر صفت آینه است کز پس پشت صفاش هست کدورت عیان
9 چشمه خورگر ز خاک بیش نهان شد رواست کان بصفا آینه است وین بصفت ناتوان
10 آینه زین روی بس خاصه درین ربع خاک جبهت کهف امم قدوه آخر زمان