1 خسرو شیرین لبان توئی بشمایل کعبه کوی تو قبله گاه قبایل
2 شایدت ار مصریان شوند زلیخا یوسف عصری بتا بشکل و شمایل
3 حالت مجنون بجو نه حکمت لقمان عشق بود برق کشت زار فضایل
4 گر تو بخوانی بگو که راندم از در ور تو برانی که خواندم بوسایل
5 حسن تو مستغی از دلیل حکیمان پرتو خور بر صفای اوست دلایل
6 چشم بدان دور کرده اند زرویت تیر نظر دوز و جادوان حمایل
7 وه که زیاد تو این صفت نشود دور تو همه مستوحشی و ما همه مایل
8 لیلی و عذرا توئی و سلمی و شیرین رفته به تغییر در لباس اوایل
9 نقش تو بر چشم تر نماند و شگفت است نقش تو آب و نشد زحادثه زایل
10 از پی تعویذ چشم بد شبی از مهر دست بگردن در آرمت بحمایل
دیدگاهها **