خجل چون بید مجنون گشتم از نشو و نمای خود
1
خجل چون بید مجنون گشتم از نشو و نمای خود
ز قدّ پرشکن گردیده ام زنجیر پای خود
2
منه تا می توانی در سرای عاریت، پا را
شکوه مسند جمشید دارد بوریای خود
3
چه از بیگانه می جویی رسوم آشنایی را؟
به عمری ای وفا دشمن، نگشتی آشنای خود