- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خه مرحبا و اهلا آخر تو خود کجایی احوال ما نپرسی نزدیک ما نیایی
2 ما خود نمیشویمت در روی اگرنه آخر سهلست اینکه گهگه رویی بما نمایی
3 بیخرده راست خواهی گرچه خوشت نیاید بدخوی خوبرویی بیگانه آشنایی
4 گفتم غمت بکشتم گفتا چه زهره دارد غم آن قدر نداند کاخر تو آن مایی
5 الحق جواب شافی اینک چنینت خواهم دادی به یک حدیثم از دست غم رهایی
6 گویی بدان میارم کز بد بتر کنم من من زین سخن نه لنگم تو با که در کجایی
7 نه برگ این ندارم هان خیر می چگویی نی دست آن نداری هین زود می چه پایی
8 گر انوری نباشد کم گیر تیرهروزی تو کار خویش میکن ای جان و روشنایی