1 خواجه آورد بهر سفره ما پشت آن یک دو گوسفند که کشت
2 لیکن از دست نخوت جودش نشد آلوده ام به آن انگشت
3 هست ازان با خودش تصور آن که به حاتم همی رسد به دو پشت
1 شه چو گشتی بعد چوگان باختن چون کمان مایل به تیر انداختن
2 از کمانداران خاص اندر زمان خواستی ناکرده زه چاچی کمان
1 چاره نبود اهل شهوت را ز زن صحبت زن هست بیخ عمر کن
2 زن چه باشد ناقصی در عقل و دین هیچ ناقص نیست در عالم چنین