- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خرامان می رود آن شوخ و صد بیدل ز دنبالش به خون غلطان ز ناوکهای چشم مست قتالش
2 ز من دامن کشان بگذشت بشتاب ای صبا از پی بیفشان گرد ادبار من از دامان اقبالش
3 چو موری گشته ام از ضعف کو آن قوت بختم که بینم خویش را روزی طفیل مور پامالش
4 شدم بی او ز مویی زارتر کو نامه بر مرغی که بندم در میان نامه خود را بر پر و بالش
5 جوان و شوخ و خودکام است و باد خوبیش در سر کجا در دل کند جا پند پیران کهنسالش
6 خطش نورسته ریحان است گرد چشمه حیوان نشاید تخم آن ریحان به غیر از دانه خالش
7 به خون دیده صورت بست شرح حال خود جامی که می گوید به آن سلطان خوبان صورت حالش