-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خان ذیجاه فلک مرتبه عبدالرزاق آستان برترش از ذروه کیوان بنگر
2 چرخ و انجم همه را بر درش از بخت بلند تابع حکم ببین بندهٔ فرمان بنگر
3 شیر با صولتش آید به نظر گربهٔ زال گرگ را با سخطش چون سگ چوپان بنگر
4 درگهش قبلهٔ ارباب حوائج شب و روز آستانش کنف گبر و مسلمان بنگر
5 دل و دستش که از آن بحر و ازین کان خجل است منبع جود ببین معدن احسان بنگر
6 هر که از بهر امیدیش به دامان زد دست در زمان نقد تمناش به دامان بنگر
7 خانهای ساخت ز گلزار ارم کز رفعت عقل را مانده در آن واله و حیران بنگر
8 چرخ بالد اگر از رفعت خود گو اینک سر بر ایوان زحل سوده دو ایوان بنگر
9 آب حیوان که خضر در ظلماتش میجست گو بیا ظاهر و پیداش به کاشان بنگر
10 جدولی بین و در آن صف زده سی فواره همه را بر ورق نقره درافشان بنگر
11 در میان جدولی از آب خضر مالامال وز دو جانب دو تر و تازه گلستان بنگر
12 از نسیم سحرش رایحهٔ روح شنو وز زلال شمرش خاصیت جان بنگر
13 بس که میبالد ازین طرفه بنا کاشان را سرهم چشمی شیراز و صفاهان بنگر
14 یافت چون زینت اتمام ز نظارگیان این همی گفت به آن این بگذار آن بنگر
15 پیر عقل از پی تاریخ به هاتف گفتا که به گلزار ارم چشمهٔ حیوان بنگر