خیرالامور اوسط اولاد آدمیم از سعیدا غزل 511

سعیدا

سعیدا

سعیدا

خیرالامور اوسط اولاد آدمیم

1 خیرالامور اوسط اولاد آدمیم در عین عالمیم و مبرا ز عالمیم

2 در مفلسی است چاشنی حد اعتدال چون کاسهٔ تهی نه زیادیم و نه کمیم

3 در دامگاه حادثه صیدی چو ما که دید رامیم با شکاری و از خویش می رمیم

4 دیدیم تا در آینهٔ دل جمال دوست اسکندر زمانه و هم جام و هم جمیم

5 ما را تلاش چشمهٔ حیوان چو خضر نیست آب حیات یافته از چاه زمزمیم

6 ای دل صفای مروه ز سعی تمام ماست ما در حریم خاص دل و دیده محرمیم

7 [ار هست] جور چرخ به نیکان تو ای رقیب با ما بدی مکن که ز نیکان عالمیم

8 تاب نگاه گرم نداریم از کسی بر روی روزگار مگر چشم شبنمیم

9 برهان ما کلام خداوندگار ماست هر جا که می رویم سعیدا مکرمیم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر