1 خادمی نااهل خوارزمی که باد هر دو دندانش شکسته همچو دست
2 کوزه کز لطف آبش می چکد تا شکسته تشنگی ما شکست
1 آن رخ نه بینم ار نبردی زلف پر ز تاب شب مقطع نگشته نه بیند کسی آفتاب
2 بر گوشه عذار تو مستیست خفته چشم نزدیک صبح از پی آن می رود به خواب
1 به کویت دل غلام خانه زادست چو سر بر در نهد مقبل نهادست
2 رقیب آزادگان را معتقد نیست که نادرویش اندک اعتقادست
1 عنبرست آن دام دل با مشک ناب باز سنبل پر گل سوری نقاب
2 باز شعر سبز بر به سایبان با حریر ست آن به گرد آفتاب