1 آخر کری کند که ز بهر دو روزه عمر مغرور جاه و نعمت دنیا شود کسی
2 یا از برای یک شکم نان نیم سیر گردد غریق منت احسان هر خسی
3 آزاد باش و قانع و راضی بحکم حق دل در خدای بند و مبر آرزو بسی
1 شاد باش ای دل که بختت پیشوایی میکند سوی نویین جهانت رهنمایی میکند
2 خسرو خسرو نشان تالش که از بهر خدای اهل دانش را به مردی کدخدایی میکند
1 یکچند بکام دلم ایام زمان داد تا عاقبتم قبله اقبال نشان داد
2 المنه لله که مرا درگه پیری لطف ازلی بار دگر بخت جوان داد
1 چون نگارم گوی مه از غالیه چوگان کند عاشقانرا دل زغم چون گوی سرگردان کند
2 گر نسیم صبحدم بر خاک کویش بگذرد قیمت مشک ختائی در جهان ارزان کند