کمر به کین تو ای دل چو یار از محتشم کاشانی غزل 85

محتشم کاشانی

آثار محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

کمر به کین تو ای دل چو یار جانی بست

1 کمر به کین تو ای دل چو یار جانی بست طمع مدار که دیگر کمر توانی بست

2 به بزم وصل قدم چون نهم که عصمت او گشود دست و مرا پای کامرانی بست

3 دری که دیده بروی دلم گشود این بود که عشق آمد و درهای شادمانی بست

4 گز از خماردهم جان عجب مدار ای دل که ساقی از لب من آب زندگانی بست

5 رخ از دریچهٔ معنی نمود آن که به ناز میان حسن و نظر سدلن ترانی بست

6 شکست ساغر دل را به صد ملامت و باز به دستیاری یک عشوهٔ نهائی بست

7 به نیم معذرتی آن هم از زبان فریب در هزار شکایت ز نکته دانی بست

8 چو گرد قصد نگه کار غیر ساخت نخست که چشم او به فریب از نگاهبانی بست

9 به عرض عشق نهان محتشم زبان چو گشود میانهٔ من و او راه همزبانی بست

عکس نوشته
کامنت
comment