- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چشمت به غمزه کشن من بیگناه را خود زلف را چه گویم و خال سیاه را
2 با آه و روی زرد ز خالت شدیم دور باد آمد و ز دانه جدا کرد کاه را
3 مردم ز مه حساب گرفتند سالها نگرفت در حساب جمال تو ماه را
4 جوهر که قیمتی است کشندش به احتیاط من هم به دیده می کشم آن خاک راه را
5 از همت گدای تو باشد فرو هنوز بی عرش اگر کشند شهان بارگاه را
6 سلطان حسن گو سوی دلها نظر گمار ملک آن اوست کو بنوازد سپاه را
7 نام کمال خواجه که درویش خوانده ای درویش خوانده ای به غلط پادشاه را